Good-habits-with-which-we-can-change-life-عادت-های-خوب-8.jpg)
عادت های خوب که با آن می توانیم زندگی را تغییر بدهیم
عادت های خوب ،ترکیبی از جهت گیری هدف، جهت گیری نتیجه و جهت گیری عملی، در خود، عملا موفقیت بزرگی را تضمین می کند.
3,673 بازدید مطالعه بیشتر ...اولین گام انسان به سوی موفقیت زمانی است که از اسارت در محیطی که در آن برای اولین بار خودش را شناخته دست بردارد.
آیا ثروت است؟ آیا شادی است؟ فرهنگ لغت وبستر دارای سه تعریف است:
واقعیت ثروت گرفتن یا کسب ثروت، احترام یا شهرت.
نتیجه درست یا دلخواه تلاش.
کسی یا چیزی که موفق است: فرد یا چیزی که موفق می شود.
راز موفقیت را نمی توان در یک جمله تعریف کرد ، چون از بسیاری چیزها تشکیل شده است. می توان استدلال کرد که تعریف به شخصیت بستگی دارد و یک اندازه مناسب نیست.
در اینجا 20 تعریف جدید از موفقیت (Success)وجود دارد، تعریف موفقیت خودتان را پیدا کرده و معنی را برای زندگی خود ایجاد کنید:
یک راه این است که از افرادی که توانسته اند به موفقیتی برسند، درس بگیرید. مثلا کتاب هایی ازافرادی که توانسته اند به موفقت برسند، بخوانید. اگر که می خواهید تجارتی را بخوانید، کتاب هایی از افرادی را بخوانید که با موفقیت توانسته اند تجارتشان را شروع کنند. اگر می خواهید دکتر شوید، کتاب بخوانید و ببینید که روش راه پیدا کردن به مدارس پزشکی چیست. اگر می خواهید وزن کم کنید، گروه های زیادی در این مورد وجود دارند و…
هیچ رازی درباره موفقیت نیست، تنها چیزی که برای موفقیت نیاز دارد این است که مصمم باشید، تلاشتان را تا حد امکان بکنید و از شکست هایتان درس بگیرید. در ضمن مورد دیگری که درباره ی موفقیت وجود دارد این است که موفقیت اصلا تصادفی نیست، بر خلاف نظر خیلی از افراد که موفقیت را وابسته به شانس می دانند. البته اصلا نمی توان کتمان کرد که شانس هم تا اندازه ای در موفقیت دخیل است، اما این که بخواهید آن را کاملا وابسته به شانس بدانید، اصلا...
یکی از اصلی ترین ویژگی انسان های موفق این است که جسارت دارند. اگر که بخواهید موفق شوید باید جسارت شکست خوردن را هم داشته باشید.
ذهن به هر چه که باور کند، دست می یابد و این یک واقعیت است. اگر می خواهید موفق شوید و از دسته ی انسان های موفق باشید، باید بتوانید آن را تجسم کنید و البته که این را بدانید که بین رویا پردازی و تجسم، زمین تا آسمان فاصله است. تجسم، ابزاری است که به شما کمک می کند تا موفق شوید اما رویاپردازی محض و بدون هیچ تلاشی، شما را به موفقیت نمی رساند. ممکن است که تا حال درباره ی اینکه روزی به فردی ثروتمند تبدیل می شوید، رویا پردازی های زیادی کرده باشید اما باید بدانید که متاسفانه اصلا این کار به ثروتمند شدن شما در واقعیت، کمکی نمی کند. چرا؟ چون رویاپردازی هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد اما تجسم این طور نیست. تجسم، خلاق است، به شما مسیر و جهت می دهد، شما را در راهی که دارید، کمک می کند. بر خلاف رویا پردازی که سعی دارد تا شما را از مسیری که درآن هستید؛ حتی برای چند دقیقه هم که شده دور کند.
شما برای موفقیت و یا حتی بعد از موفقیت، با افراد زیادی در ارتباط خواهید بود و اگر دوست داشتنی نباشید، نمی توانید از انسان های موفق باشید. علاوه بر این، در صورتی که دوست داشتنی باشید، افراد دیگر هم دوست دارند تا به شما کمک کنند.رویا پرداز ها فقط رویا پردازی می کنند ولی افراد موفق، عمل می کنند و این دقیقا قسمتی از ماجرا است که بسیاری نادیده می گیرند. به جای این که دنبال وقت و زمان مناسب باشید، از زمانی که حالا در اختیارتان است استفاده کنید و به فکر رخداد معجزه نباشید
هنگامی که بهترین تلاش خود را در تمام جنبه های هر کاری انجام می دهید، موفقیت می تواند حاصل شود.
چگونه در کار، زندگی و حتی درس و دانشگاه به موفقیت بیشتری برسیم؟
موفقیت صرف نظر از آنکه آن را چگونه تعریف میکنیم میتواند حسی شبیه به یک مقصد زودگذر و اغلب گریزان داشته باشد.
رسیدن به اهداف و تشخیص موفقیت در زمان دستیابی به آن نیازمند اعتماد، اشتیاق، و انگیزه است.
بسیاری از افراد به دنبال رمز و راز موفقیت هستند. موفقیت از دید هرکس متفاوت است، شاید برای یک شخص، موفقیت معادل داشتن 10 میلیارد تومان پول باشد و برای شخصی دیگر معادل قبولی در امتحانات درسی و کنکور.
شاید هم واقعا هیچ رمز و رازی وجود ندارد و هرکس باید خود مسیر موفقیت را پیدا کند.
یک راز موفقیت در زندگی این است که اهدافتان را بنویسید.
نوشتن اهداف فقط مربوط به پول و کار نیست. اهداف میتواند مربوط به زندگی زناشویی، درس و روابط شما نیز باشد.
اولین کاری که صبح انجام میدهید، تعیین میکند که روزتان چگونه قرار است باشد. ذهنتان را جوری برنامهریزی کنید که از همان لحظهی بیدارشدن در شرایطی قوی و توانا باشد؛ با این روش، قطعا یک روز عالی و مفید خواهید داشت. حالا چطور میتوانید چنین شرایطی را برای خودتان ایجاد کنید؟
با نوشتن اهدافتان هر روز صبح. وقتی این کار را کردید، دور مهمترین هدفتان خط بکشید؛ هدفی که در درازمدت، بیشترین تاثیر را در زندگیتان خواهد گذاشت. حالا از خودتان بپرسید: «امروز چه کارهایی میتوانم انجام دهم که همه چیز را تغییر دهد و من را به این هدفم نزدیکتر کند؟» تمام کارها و اقداماتی را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید، دور دو مورد از مهمترینهایشان را خط بکشید و شروع کنید. تا زمانی که انجامشان ندادهاید متوقف نشوید.
این، شیوهای بینهایت موثر و عالی است که همان اول صبح شما را در شرایطی درست و مطلوب قرار میدهد. به جای اینکه صبح، سرگردان و خوابآلود باشید و نیم ساعت طول بکشد تا بیدار و هشیار شوید، ذهنتان را تنظیم میکنید تا پربازده و موفق باشد.
یک دلیل خوب دیگر برای نوشتن اهدافتان این است که با خواندنشان احساس خوبی خواهید داشت؛ جوری آنها را بنویسید که انگار همین الان به نتیجه رسیدهاند.
با تکرار هر روزهی این نوشتن و خواندن، خوشفکری و مثبتاندیشی شما تضمین خواهد شد و طبق اهدافتان عمل خواهید کرد. اهدافی که روی کاغذ نیایند، فقط آرزو هستند و بس! قدرت و نیرویی که در نوشتن اهداف پنهان است شما را به سمت دومین شرط لازم برای موفقیت سوق میدهد.
ریچارد برانسون میگوید:
“رؤیاهای خود را دنبال کنید، درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر میخواهید کار و کسبی به راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است.
اینطوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفاً برای پول درآوردن، نباشد.
برانسون برای مجله خود برای افراد و مشاهیر بسیاری نامه فرستاد و بسیاری از آنها دعوت او برای مصاحبه را پذیرفتند.
فکر میکنم خیلی از افراد ایدههای خیلی خوبی در ذهن دارند، ولی افراد اندکی میروند و واقعاً ایدههایشان را اجرا میکنند.
خیلی افراد هستند که به این فکر میکنند که حتماً فرد دیگری قبلاً این کار را کرده، یا هیچ وقت نمیتوانی پول لازم برای این کار را فراهم کنی و یا اینکه در زندگی نباید خطر کرد.
دست آخر کسانی شانس یک زندگی هیجانانگیز و پر ارزش را خواهند داشت که میگویند همین الان میروم و این کار را میکنم.
قبل از اینکه تغییرات لازم را برای پیشرفت اعمال کنید، باید هدفگذاری کنید. با مشخص کردن اهداف کوتاهمدت، میاندوره و بلندمدت، به سادگی میتوانید به خودتان یاداوری کنید برای رسیدن به چه چیزی تلاش میکنید.
هنگام تعیین اهداف واقع بینانه و دقیق باشید. موفقیت از طریق تعیین اهداف انتزاعی نیست.
برای مثال، اگر نمرات پایین یا روش اشتباهی که در پیش گرفتهاید، شما را از رسیدن به دانشگاه یا شغل مورد علاقهتان بازمیدارد، مسئولیتهایتان را بپذیرید و اهداف جدیدی برای خود تعیین کنید.
مهم نیست چند ساله هستید، کجا زندگی می کنید یا چه شغلی دارید، یک چیز بین همه ما انسان ها مشترک است: تمایل به موفقیت.
تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت است، در حالی که برخی مردم موفقیت را آرامش، داشتن خانواده خوب، همسر دلسوز و والدین می دانند اما در ذهن بیشتر افراد، موفقیت مترادف است با به دست آوردن ثروت، شهرت و قدرت.
صرف نظر از تعاریف متفاوت، راه های زیادی برای دستیابی به موفقیت در زندگی وجود دارد؛ اما تجربه ثابت کرده یکی از بهترین روش ها الگو گرفتن از افراد موفق و بزرگان تاریخ است.
کاری که علاقه دارید پیدا کنید و انجام دهید، اپرا وینفری می گوید:”وقتی می فهمی در مسیر موفقیت قرار گرفته ای که کاری را انجام دهی حتی اگر دستمزدی بابت آن دریافت نکنی.”
تفاوت افراد موفق و افراد خیلی موفق در این است که افراد خیلی موفق به خیلی از چیزها نه می گویند. – وارن بافت سومین فرد ثروتمند دنیا
خطری که بسیاری از ما را تهدید می کند تعیین اهداف بلند و نرسیدن به آن ها نیست بلکه اغلب ما اهداف کوچکی انتخاب می کنیم و به همان می رسیم. در بیشتر موارد، ارزش شما را نزدیک ترین دوستان شما نشان می دهند. اگر با افراد موفق رابطه داشته باشید، فکر شما باز می شود و محدودیت های ذهن شما درباره ی پول از بین می رود. واقعیت این است که میلیونر ها نسبت به افراد سطح متوسط طرز فکر متفاوتی درباره ی پول دارند.
افراد موفق میگویند ما توسط اشتیاقمان هدایت میشویم. آنها کارشان را با عشق انجام میدهند و آن را به همکاران خود نیز منتقل میکنند. پول درآوردن در فکر آنها دلیل اصلی کار کردن نیست بلکه یکی از نتایج آن است. آنها مطمئن هستند که اگر کاری را با عشق انجام دهند حتماً به ثروت و پول نیز خواهند رسید.
هیچ چیز آسان به دست نمیآید و به دست آوردن آن حاصل سخت کار کردن است. همیشه کار کردن سخت بوده و هست اما سعی کنید همواره از کاری که میکنید لذت ببرید. با این تفکر است که میتوانید سختکوشی را در ذهن خود نهادینه کنید.
گاهی افراد جامعه فکر میکنند که افراد موفق به کار خود معتاد شدهاند اما تعبیر بهتری برای آنها وجود دارد که آنها دیوانه کار کردن هستند. برای موفق بودن سعی کنید با قلب تان کار کنید و در آن کار عالی شوید. هیچ جادویی در کار نیست، همه اش تمرین است و تمرین است و تمرین. با تمرین کردن مدام است که میتوانید یک کار را به خوبی انجام دهید.
افراد موفق معمولاً ایده های خلاقانه زیادی را در ذهن خوددارند اما این موضوع همانگونه که یک فرصت بسیار خوب است، در صورت نداشتن تمرکز میتواند به عنوان تهدید لحاظ شود. داشتن ایده های بسیار، همانند سوار شدن بر اسب سرکشی است که هر لحظه شما را به سویی میکشاند و در صورتی که نتوانید آن را افسار بزنید و در یک راه مستقیم به حرکت درآورید هیچگاه شما را به مقصد نخواهد رساند.
پس سعی کنید همواره بر روی موضوع کار خود تمرکز کنید و هیچ گاه از آن غافل نشوید.اگر شما می توانید تعهدات ماهانه خود را برآورده و نیازهای اساسی خود را برآورده، موفق باشید.
واقعیت این است که کسی شما را بهتر از خودتان نمیشناسد. اگر تمام عمر خود را صرف یافتن جواب از بیرون خود کردهاید، به محض این که متوجه درون خود شوید، جوابهای عالی برای سوالات زندگی به دست میآورید.
رفتارهای هر کسی دلایلی دارد. بسیاری از رفتارهای ما برای برطرف کردن نیازی در ضمیر ناخودآگاه ما اتفاق میافتد. بنابراین حتی رفتارهای غلط ما برای برآورده کردن نیازهای درونی ما اتفاق میافتند. مثلا شاید دلیل رانندگی بد، رسیدن به اعتماد به نفس باشد. یعنی ما با رانندگی بد به اعتماد به نفس میرسیم. البته باید به این مسئله توجه کرد که رفتارهای مشابه در افراد، میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد. مثلا رانندگی بد برای یک نفر، برای رسیدن به اعتماد به نفس و برای یه نفر رسیدن به حس قدرت است.
بنابراین برای رسیدن به موفقیت، باید ریشه رفتارهای خود را شناسایی کنیم. وقتی ریشه رفتارهای محدود کننده (رفتارهایی که مانع موفقیت ما میشوند) را شناسایی کردیم، یعنی دلیل بروز آن رفتار در درون خود را شناختیم، میتوانیم رفتار دیگری را جایگزین آن کنیم. رفتاری که علاوه بر برآورده کردن نیاز درونی ما، در راستای حرکت ما به سمت موفقیت باشد.
آیا برای بستن بند کفش خود یا برای خرید خواربار از فروشگاه مواد غذایی از اطمینان کافی برخوردار هستید؟ اگر جواب مثبت است، بدانید که از اعتماد و اطمینان خاطر درونی برخوردارید. بنابراین میتوانید در حضور دیگران حرف بزنید و یا به کسی که شیفته او شدهاید نزدیک شوید. تنها تفاوت میان شما و نوابغ در این است که باید یاد بگیرید در وقت مناسب به منابع خود دسترسی پیدا کنید.
وقتی کاری عظیم را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید، کار عملی میشود. اگر میخواهید دیوار میان خود و زندگی رویاییتان فرو بریزد، بهتر است دیوار را یک آجر یک آجر خراب کنید.
بسیاری از افراد عادت میکنند که یک کار را از طریق یک راه انجام دهند. در واقع به جای اینکه روش کار را بر اساس توانمندیهای خود انتخاب کنند، براساس عادتهای خود انتخاب میکنند. به این ترتیب خیلیها بسیاری از توانمندیهای خود را در طول زندگی پیدا نمیکنند. اگر میخواهید در زندگی خود به نتایج بهتری برسید باید از ناحیه خود خارج شوید و کار متفاوتی انجام بدهید. پیشنهاد میکنم حتما این مقاله را مطالعه کنید: «10 گام تا موفقیت با خروج از ناحیه امن – موفقیت پشت درها در انتظار شماست»
واقعا فکر میکنید بدون شکست میتوان چیزی یاد گرفت؟ مثلا امکان این که دوچرخه سواری را بدون زمین خوردن یاد گرفت وجود دارد؟ قطعا جواب منفی است. بنابراین شکست را پایان کار ندانید. شکست صرفا بخشی از فرایند یادگیری است.
این اشخاص نیستند که شکست میخورند، بلکه این راهکارها، تاکتیکها و برنامهها هستند که با شکست روبرو میشوند. اگر راهکارها و برنامههای شما باعث موفقیت شما نشود چه باید کرد؟ راهکار، تاکتیک و برنامه را آن قدر تغییر بدهید که موفق شوید. بنابراین با هر شکست، یک راهکار، تاکتیک یا برنامه که باعث موفقیت نمیشود را پیدا میکنید. و این خود به معنای این است که یک قدم به موفقیت نزدیکتر شدهاید.
اگر شما پیوسته به گذشته نظر داشته باشید، میدانید که تاریخ همیشه خود را تکرار میکند، اگر به لحظه اکنون توجه داشته باشید، همیشه به این نتیجه میرسید که میتوانید امکانات خود را افزایش دهید. بدون توجه به این که تاکنون در گذشته چه کردهاید، هر لحظه یا هر روز به شما فرصتی میدهد تا اقدام به گزینشهای جدید کنید و به نتایج جدید برسید.
بنابراین برای اینکه به آیندهای موفق برسید باید در حال زندگی کنید و هر لحظه از زندگی را فرصتی بدانید برای ساختن آینده و رسیدن به موفقیت.
اگر باور داشتید می توانید موفق شوید.
اشتیاق از درون ما سرچشمه میگیرد. هر یک از ما به طور ذاتی نسبت به برخی فعالیتها و کارها اشتیاق و علاقهی بیشتری داریم. یکی شیفتهی فوتبال است، یکی به نقاشی علاقه دارد و دیگری مشتاق سینماست. اشتیاق نیرویی قدرتمندتر از انگیزههای عادی است. همانطور که گفتیم وجهی معنوی و روحانی دارد و نیرویی بسیار شدید و الهامبخش است.
اگر برای انجام کاری تنبلی میکنید یا دائما آن را به تعویق میاندازید، به احتمال زیاد اشتیاق و علاقهی کافی برای انجام آن را ندارید. اگر به کارمان علاقه و اشتیاق نداشته باشیم، در انجام آن تنبلی خواهیم کرد و تمام اراده و نیرویمان را برای انجامش به کار نخواهیم گرفت. همانطور که ناپلئون هیل گفته است: انسانِ تنبل و بیانگیزه، یا بیمار است یا کار مورد علاقهاش را پیدا نکرده است.
میزان اشتیاق ما مشخص میکند که با چه سرعت و قدرتی اقدام میکنیم و چه دشواریهایی را میتوانیم در راه دستیابی به اهداف خود تحمل کنیم. اگر نمرهی اشتیاق را از صفر تا 20 در نظر بگیریم، در صورتی که نمرهی اشتیاق شما برای انجام کاری صفر باشد، هرگز آن را شروع نمیکنید. اگر نمره اشتیاق شما 10 باشد کار را نصفه و نیمه انجام میدهید، اگر نمره اشتیاقتان 17 باشد قسمت عمدهی آن را انجام میدهید، اما وقتی به مانعی رسیدید که نیازمند نمرهی اشتیاق 18 است آن کار را رها میکنید. فقط و فقط نمرهی اشتیاق 20 است که شما را قادر میسازد که بر تمام مشکلات و موانع غلبه کنید، به هدف دست یابید و موفق شوید.
عشق همان میل، علاقه و گرایش است. عشق همان دوست داشتن است. عشق همان اشتیاق است، اما با تمام اینها فراتر از آنهاست. همهی ما در درون خود احساس عشق، محبت و دوست داشتن را تجربه و درک میکنیم. عشق در تمام فعالیتهای روزانهی ما نیز نقشی اساسی دارد. تمام رفتارهای ما تحت تأثیر خواستهها و گرایشهای ماست. همهی این تمایلات مراتبی از عشق است. عشق و اشتیاق شدید، برای دستیابی به هر خواستهای دارای قدرتی جادویی است. راز کسب دستاوردهای بزرگ، انجام کاری است که نسبت به آن شور و اشتیاق داریم. همانطور که استیو جابز در سخنرانی مشهورش برای دانشجویان دانشگاه استنفورد گفت:
«اگر میخواهید کار بزرگی در زندگی انجام بدهید، باید کاری را که انجام میدهید دوست داشته باشید. تصور اینکه به زودی خواهم مرد، نه تنها من را متوقف نکرد بلکه باعث شد هر روز به سراغ کارهایی بروم که میدانم واقعا دوست دارم، زیرا فرصت من برای انجام آن کارها کمتر از شماست.»
انجام کار عاشقانه، راز دستیابی آسان به ثروت سرشار است. کار عاشقانه همان کاری است که انجامش برای شما راحت، آسان و لذتبخش است. در این صورت شما در واقع نه مشغول کار بلکه مشغول بازی و تفریح هستید. این رؤیای آدمهای بسیاری است که از راهکار مورد علاقهشان بتوانند کسب درآمد کنند، اما نداشتن دانش کافی، موانع ذهنی و ترسها، باعث میشود که نتوانند این هدف را عملی کنند. اکثر آدمها فکر میکنند فعالیتهای مورد علاقهشان فقط مخصوص تفریح و سرگرمی است، واقعا چرا نباید از همان فعالیتهای مورد علاقهمان کسب درآمد کنیم؟ اشتباه است اگر فکر کنیم که چون از چیزی لذت میبریم، نباید از آن طریق امرارمعاش کنیم. در واقع موقعی که شما عاشق کاری باشید که انجام میدهید، ثروت نامحدودی بهسوی شما شروع به جاری شدن میکند. اگر شما کاری را تنها برای دریافت حقوق و پول انجام بدهید، خیلی زود دچار فرسودگی میشوید. هر روز صبح با اکراه سر کارتان میروید و آنجا نیز برای اتمام ساعت کاری لحظهشماری میکنید. شما فقط یک روز در ماه شاد خواهید بود که آن هم روز دریافت حقوقتان است. این یک دور باطل و اتلاف گرانبهاترین داراییمان (یعنی همان عمر) به خاطر حقوقی ناچیز است. اگر شما عاشق کارتان باشید، همیشه سرشار از شور، نشاط و سرزندگی خواهید بود و این نیروی جادویی شور و اشتیاق، دستیابی به موفقیتهای بزرگ را برای شما ممکن خواهد ساخت.
در حالت عادی شاید شما هیچ اشتیاقی برای رفتن به نقطهی نامعلومی در وسط بیابان برای یافتن گنج نداشته باشید، اما اگر به شما نقشهی دقیق گنج داده شود، حتما اشتیاق بیشتری خواهید داشت. مسئلهی دیگر، باور به تواناییهای خودتان است. اگر مطمئن باشید که شکست غیرممکن و موفقیت قطعی است، اشتیاق بیشتری برای اقدام و دستیابی به هدف خواهید داشت. اشتیاق سوزان، شدیدترین میزان اشتیاق و فوران شور و هیجان در درون شماست. اشتیاق سوزان دارای نیرویی جادویی برای رسیدن به اهداف است. همانطور که چارلز شواب گفته است: «انسان میتواند تقریبا در هر کاری که نسبت به آن اشتیاقی سوزان دارد، به موفقیت برسد.» برانگیختن اشتیاق سوزان در درون خود، نیازمند داشتن رؤیاها و آرزوهای بزرگ است. اهداف کوچک و معمولی قادر به شعلهور ساختن اشتیاق سوزان نیستند. فقط افکار بزرگ و اهداف متعالی میتوانند اشتیاق سوزان را در درون ما برافروزند و نیروهای خفتهی ما را برای دستیابی به آن بیدار کنند.
بدون اشتیاق کار باعث ایجاد استرس بی نظیر و دستاوردهای خالی می شود. تمرکز بر آنچه شما را تحریک می کند .
انسان از دوران کودکى نیازهایى را از خود نشان مىدهد که این نیازها پایهى انگیزشها و ارتباطات اجتماعى او قرار مىگیرند. به عبارت دیگر، از آنجا که چنین نیازهایى وجود دارند، رفتارهاى اجتماعى انسان شکل مىگیرند.
نیاز به امنیت یعنى اینکه بزرگسالان به کودک و نیازهاى او باور و ایمان دارند و شرایط و محیط زندگى و روابط خود با فرزندان را بهگونهاى شکل مىدهند که او امنیت و آرامش را با تمام وجود احساس کند.
مقصود از این نیاز، چیزى فراتر از حضور دیگران است. وقتى ما از حضور مستمر و آرامشبخش دیگران تا حدى مطمئن شویم، بدنبال آنیم که در قلب آنها جا بگیریم. نیاز به تعلق داشتن عبارت است از نیاز به حضور ما در قلب دیگران.
نیاز به توجه عبارت است از نیاز به دیده شدن توسط دیگران و مورد غفلت قرار نگرفتن. این نیاز بر این نکته تأکید دارد که در درجه اول ما انتظار داریم وجودمان مورد غفلت قرار نگیرد.
پس از نیاز به توجه، ما خواهان آنیم که اعمال مثبت و درستمان مورد تحسین دیگران قرار گیرد. با این نیاز، فرد خواستار تحسین مطلق نیست، بلکه مىخواهد ما، ضمن توجه و تذکر رفتارهاى نادرست، رفتارها و ویژگىهاى درست را نیز مورد توجه قرار مىدهیم و آنها را تحسین نماییم
موفقیت آمیزهاى است از شکوفا ساختن قابلیتهاى فرد و نیاز به پذیرش اجتماعی. بسیارى از کسانى که خدمات ارزندهاى به جامعه مىکنند، کسانى هستند که از یکسو از توانایىهاى خود به خوبى استفاده مىکنند و از سوى دیگر مایلاند از طرف اجتماع مورد قدردانى قرار گیرند.
به یاد داشته باشید ماسک اکسیژن خود را قبل از کمک به دیگران قرار دهید.
این شرایط ناپایدار انسان های موفق را وامیدارد که خود را با شرایط جدید سازگار کنند و به اعتقاد بسیاری از متخصصین بزرگترین استراتژی پش رو «یادگیری مداوم» است.
یادگیری در اینجا به معنای یادگیری کلاسیک نیست. منظور از یادگیری نوعی ست که شما را با افق های جدید آشنا کند و توانمندی این را بیابید که همزمان که مثل یک حرفه ای مشغول کارتان هستید، مانند یک نوآموز بدنبال آموختن دانش و مهارت های جدید باشید.
همه ی افراد به دنبال این هستند که درآمد بیشتری داشته باشند و سریع تر ترفیع مقام بگیرند، اما امیدوار هستند که این موضوع یک شبه اتفاق بیفتد. آن ها واقعا فکر می کنند که درآمدشان توسط رئیسان و نیروهای اقتصادی تعیین می شود. اما در حقیقت انجام یا عدم انجام کارها تعیین کننده میزان درآمد است. ما همان جا و همان چیزی هستیم که خودمان می خواهیم، زیرا به طور خودآگاه یا ناخودآگاه تصمیم گرفته ایم در چنین جایگاهی قرار داشته باشیم. اگر از درآمد فعلی خود رضایت ندارید، جلوی آینه بایستید و با رئیسی که در آینده می بینید صحبت کنید، چون او درآمدتان را مشخص می کند.
حقیقت امر این است که با دانش و مهارت فعلی در حال حاضر بیشترین درآمد ممکن را دارید. با دانش فعلی تا حد ممکن پیش رفته اید. اگر می خواهید در آینده درآمد بیشتری داشته باشید، دانش و مهارت های جدیدی در زندگی کسب کنید تا بتوانید به نتایج بیشتر و بهتری دست پیدا کنید که خواسته و نیاز دیگران است و در ازای آن پول پرداخت می کنید.
خبر خوب این است که اگر به اندازه کافی مطالعه کنید و آماده شوید، قادر خواهید بود همان چیزی شوید که می خواهید. رشد و توسعه فردی به معنی به روز کردن دائم مهارت ها، آموزش و یادگیری مداوم و حرکت همیشگی به جلو است.
2 – به یادگیری همیشه متعهد باشید. هر روز کمی مطالعه کنید. هنگام مسافرت یا در مسیر خانه تا محل کار به برنامه های صوتی گوش دهید. در کلاس ها و سمینارها شرکت کنید. اطلاعات جدید را مانند اسفنج جذب کنید. همیشه در جستجوی ایده های گران بهایی باشید که بیشترین کمک را به پیشرفت شغلی و رسیدن به موفقیت در کسب و کار شما می کند.
بر اساس قانون فراوانی هیچ کمبود و نقصی در این جهان وجود ندارد و تمام خواسته ها و اهداف ما به مقدار نامحدود و از منابع و راه های بی شماری قابل حصول هستند.
بنابراین اگر کسی سعی داشت یا حتی موفق شد ما را برای مدتی از خواسته ها و اهدافمان دور کند، باید بدانیم که بی نهایت راه برای رساندن ما به خواسته هایمان وجود دارد و درهای بی شماری در این جهان هست که منتظرند به روی ما باز شوند تا تمام نعمت ها و موفقیت های دلخواهمان را بر ما عرضه کنند.
درواقع بر اساس قانون فراوانی هرگاه دری به رویمان بسته شد، نشانه ی این است که قرار است درها و دروازهایی بزرگ تر، با نعمت هایی بیشتر و عالی تر به رویمان گشوده شود. بنابراین نباید جلوی درهای نیمه باز خود را معطل کنیم. بگذارید این درها بسته شوند. خود را آماده ی درها و راه های جدیدی بکنید که قرار است به رویتان باز شده و کرور کرور نعمت را وارد زندگی تان کنند.
طرز فکر مبتنی بر قانون فراوانی باعث می شود که هرگز از حرف ها و رفتارهای دیگران به منظور دور کردن ما از خواسته هایمان دلسرد و ناامید نشویم. این گونه افراد در درازمدت نه به ما بلکه به خودشان آسیب می زنند.
در چنین مواقعی باید نفس عمیقی کشیده و سپاسگزار خداوند باشیم که تحقق اهداف و خواسته های ما به دست اوست (و نه هیچ کس دیگر) و هم اکنون در حال متجلی شدن هستند. درواقع باید انتقادات دیگران و تلاش هایشان برای پایین نگه داشتن خود را نوعی تحسین و تمجید بدانیم. قطعا چیزی در ما هست که آن ها در تنهایی خود آن را تحسین کرده و نبودش را در وجود خود احساس می کنند. همین مسئله باعث می شود که از دیدن متضاد آن چیزی که در ما می بینند لبربز از احساس نفرت شوند.
عشق، سلامت، دوستان، خانواده ... زندگی با فراوانی پر شده است.
در دنیای مادی امروز، ما به «شادی» حاصل از کسب عنوانها و بهدست آوردن اشیا عادت کردهایم. شاید شما هم لذت ناشی از خرید آیفون جدید، یا خرید یک ماشین نو را تجربه کرده باشید. برخورداری از چنین چیزهایی لزوما بد نیست اما در توضیح «چرایی» اشتیاق انسان برای چنین چیزهایی، تفسیرهای اشتباه کم نیستند.
حقیقت این است که موفقیت در هیچ یک از ابعاد زندگی، مانا و پایدار نیست! بوی خوش ماشین نو پس از مدتی از بین میرود، گوشی نو دیر یا زود با یک گوشی پیشرفتهتر، پرزرق و برقتر و سبکتر جایگزین میشود، فردی جوانتر، قویتر یا باهوشتر سرانجام رکوردهای شما را میشکند!
در دورهای که مدام به دنبال جلو زدن از خودم بودم، اشتباه بزرگم این بود که درک درستی از موفقیت نداشتم. تلویزیون و رسانههای جمعی با قدرت فریاد میزدند که موفقیت یعنی ماشین نو، ارتقای شغلی، هیکل خوشترکیب و… من هم آن را باور کرده بودم. در نتیجهی چنین باوری دچار ناامیدی، رنجش و حسادت شدم زیرا همیشه احساس میکردم از دیگران عقب هستم.
هنگامی که متوجهی این رفتار ناخودآگاهم شدم، به این نتیجه رسیدم که چنین رویکردی بیثمر است. اگر به دنبال کردن این نشانههای غلط شادی و موفقیت ادامه میدادم، سرانجام در چرخهای بیهدف گرفتار میشدم.
اکنون صادقانه باور دارم که زندگی یعنی حرکت به جلو و تلاش برای بهتر شدن، نه درجا زدن و یکی کردن خط شروع و پایان!
احساسات بیثمر و بیفایدهای مانند خشم، حسادت و رنجش جایی در تلاشهای مستمر و قابلیتهایتان برای رسیدن به موفقیت ندارند.
هرچه برای بهتر شدن نسبت به دیروز مشتاقتر باشید، به خاطر پیشرفتهایتان بیشتر احساس موفقیت میکنید. هنگامی که برای پیشرفت و به پایان رساندن کاری سرسختانه تلاش میکنید، در بند بند وجودتان حس لذتبخش موفقیت را احساس میکنید؛ هر زمان که به گذشته و نقطهی شروعتان نگاه میکنید و متوجه خیزهایی که برای رسیدن به جایگاه کنونیتان برداشتهاید میشوید، موفقیت را حس میکنید.
تنها هنگامی که معنای موفقیت برایتان آشکار شود میتوانید برای دستیابی به آن بهطور پیوسته و بر پایهی خواستهها و انتظاراتتان قدم بردارید.
برای شروع زندگی بر چنین مبنایی وقت را تلف نکنید! همین امروز شروع کنید. در واقع باید از همین امروز شروع کنید زیرا روزی که به خاطر دیگران و مطابق با انتظاراتی که خواستههای شما نیستند سپری شود، در حقیقت متعلق به شما نیست.
اگر کاری خوشحالتان میکنند و باعث میشود مهارتها و نیرویتان برای آن را به کار بگیرید، احتمالا باید هر روز زندگیتان را صرف آن کنید. ماشین و گوشی نو لذتهای زودگذر هستند و دوام چندانی ندارند.
پس از اینکه معنی موفقیت در زندگی برایتان روشن شد، تنها راه ممکن برای رسیدن به آن تلاش و حرکت گام به گامِ رو به جلو برای رسیدن به اهدافتان است. باید دست از تلاش همیشگی برای جلب خشنودی دیگران بردارید، تنها در این صورت است که امکان لذت بردن را از کارهایی که میکنید (یا خواهید کرد) پیدا میکنید.
پس همین الان بنشینید و موفقیت را از نگاه خودتان تعریف کنید (اگر لازم است روی کاغذ بنویسید). برای خودتان هم اهداف کوتاهمدت و هم اهداف بلندمدت در نظر بگیرید. اهداف کوتاهمدت من شامل نوشتن روزانه، انجام وظایف روزمره و خدمت کردن به دیگران است. اهداف بلندمدت میتواند شامل تمام کردن کتابم، تقویت ارتباط با خوانندگان وبلاگم و کمک به دیگران برای رسیدن به موفقیت در گذر زمان باشد.
ترس از شکست منطقیتر بهنظر میرسد و نامآشناتر از «ترس از موفقیت» است. اما حقیقت این است که این ترسِ تلخ مانند بیدار شدنِ ناگهانی از یک رؤیای شیرین، درست در لحظهای که با موفقیت فاصلهای ندارید، شما را به عقب میکشد و ناگهان موفقیتی را که در چند قدمی آن بودهاید، به یک آرزوی محال تبدیل میکند. برای اینکه افسار موفقیتهایی را که لایق آنها هستید به دست ترس نسپارید، باید به دلایل ترسیدنتان از موفقیت بیندیشید.
موضوع این نیست که شما نمیخواهید موفق شوید یا تلاش نمیکنید که موفق شوید، برعکس، احتمالا سختکوش هستید و زمان زیادی را صرف برنامهریزی و فکر کردن میکنید. واقعیت این است که: اگر موفقیت آسان بهدست نیاید، پس بهصورت ناخودآگاه، بخشی از وجود شما موفقیت را پس میزند و آن را نمیخواهد. جالب است که بدانید ضمیر ناخودآگاه شما 95 درصد اوقات، نیروی محرک شما و تعیینکنندهی کارهایی است که انجام میدهید. پس، بهتر است به این موضوع عمیقتر بنگریم.
تغییر، بخشِ طبیعی و ذاتی زندگی است. هیچ چیز همانطور که هست باقی نمیماند، اما مسئله این است که احساسِ عدمتغییر میتواند وجود داشته باشد، بهویژه وقتی صحبت از درون و بیرون زندگی روزمرهی انسانها باشد.
موفقیت درست به خاطر ماهیتی که دارد به این معناست که شما در حال تجربهی چیز متفاوتی هستید، چیزی که قبلا تجربه نکردهاید. مخمصه همان موقعیتی است که به واسطهی آن ما از یک طرف، خواهان تغییر هستیم، اما از طرف دیگر، از آن میترسیم!
موضوع این است که وقتی شکست میخوریم، میدانیم چه انتظاری داشته باشیم. ما به سبک کنونی زندگیمان عادت کردهایم و ترک عادت کار آسانی نیست. از سوی دیگر، موفقیت از این جهت میتواند ترسناک باشد که پای قلمروی ناشناختهای را به زندگی ما باز میکند. تصور کنید تمام عمرتان چاق بودهاید. حالا اگر تغییر کنید و برای اولین بار لاغر شوید، چه احساسی خواهید داشت؟ ورژن لاغر شما چگونه لباس خواهد پوشید؟ چگونه رفتار خواهد کرد؟ با چه کسانی نشستوبرخاست خواهد کرد؟
موفقیت مراحل خودش را دارد. شما همیشه ظرفیت بهتر شدن را دارید و نباید خودتان را به چند موفقیت جزئی محدود کنید. بعد از تنفس عمیق، به چیزهایی فکر کنید که همین حالا دوست دارید آنها را داشته باشید. از بین همهی آنها، دو مورد خوبش را سوا کنید، دو مورد که همین امروز بتوانید به آنها برسید. بعد از این مرحله، فقط کافی است جواز محشر بودن را به خودتان بدهید!
تسخیر ترس باعث می شود شما احساس شکست ناپذیر کنید. هیچ کس نمی تواند شما را متوقف کند.
کارآفرینان با روحیه، به طور معمول تمایل دارند تا قبل از آغاز کار، بیش از حد برنامه ریزی کنند؛ اما گلنون دویل ملتون، نویسنده ی پر فروش ترین کتاب سال، چیزهایی که حقیقتا ضروری هستند را به اشتراک گذاشته است.
زمانی که با کارآفرینان بالقوه صحبت می کنیم، اغلب بزرگ ترین مشکل خود را عدم وجود منابع یا کمبود اعتماد به ایده نمی دانند. بزرگ ترین چیزی که سد راه آنها شده، عدم آمادگی نیست. آنها می گویند که قبل از آغاز کار باید در یک سمینار دیگر شرکت کنم، یا یک تحقیق دیگر را انجام دهم تا بتوانم برای رسیدن به رویایم، تلاش کنم.
به یاد داشته باشید که هرگز نمی توانید به طور کامل، آماده شوید. گلنون دویل ملتون، نویسنده ی کتاب Love Warrior، پر فروش ترین کتاب سال، اخیرا در پادکست Good Life Project اعلام کرد که انسان ها برای دستیابی به موفقیت واقعی، تنها به دو چیز نیاز دارند.
"همه چیز در ایمان و عرق ریزی خلاصه می شود... این مانند تعادل بین به "وجود آوردن" یا "اجازه دادن برای رخ دادن" است."
شما کار خود را انجام می دهید، سخت کار می کنید و تمام تلاش خود را به کار می بندید، اینجاست که باید خودتان را رها کنید و اجازه دهید که جادوی طبیعت، کار خود را آغاز کند.
دیمون براون، کارآفرین موفق و نویسنده ی کتاب the Bite Sized Entrepreneur در این باره می گوید: "من از همین روش در سخنرانی های عمومی خودم استفاده می کنم. حرف هایی که قرار بود گفته شود را روی کارت های جداگانه ای یادداشت کردم و زمان زیادی را برای تمرین و تسلط روی آنها، صرف کردم؛ اما زمانی که روی صحنه حاضر شدم، آنها را کنار گذاشتم. سخنرانی را تا آن زمان، به طور کامل به خاطر سپرده بودم. با این کار فرصتی را برای خود فراهم کردم تا بتوانم سازگاری بهتری با شرایط داشته باشم و تجربه ی واقعی از روی صحنه بودن را تجربه کنم. کاملا روی صحنه حاضر بودم."
بیشتر افراد تمایل دارند تا قبل از آغاز و یا راه اندازی کار خود، زیرساخت های بیشماری را فراهم کنند، تا اینکه هیچ فضایی برای بداهه سازی و عملکرد در لحظه، وجود نخواهد داشت. برای مثال، به برنامه ریزی های خود نگاهی بیاندازید؛ گاهی اوقات زیرساخت های شما به اندازه ای سست هستند که همه چیز از هم فرو می پاشد، به شکلی که گویی برای موفقیت برنامه ریزی نکرده اید. اما حقیقت این است که بیشتر افراد، قبل از انجام کار مورد نظر خود، بیش از اندازه ی برنامه ریزی می کنند.
اغلب افراد برای ادامه ی کار خود، از بیشتر مهارت های مورد نیاز برخورداند که همان ایده و هدف بعدی آنها است.سایر مهارت هایی که به آن نیاز دارید، بعد از برداشت اولین گام فراهم می شوند؛ بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که اجرای برنامه های خود را به زمان دیگری موکول کنید.
این سوال انگیزه ی یادگیری تان را به چالش می کشد. آیا مهارتی که در حال برنامه ریزی برای یادگیری آن هستید برایتان یک الزام است؟ اگر این طور است، انگیزه ی شما خارجی است، یعنی توسط افراد دیگر هدایت می شود. آیا خودتان برای یادگیری این مهارت مشتاق هستید؟ در این مورد، انگیزه ی شما درونی است.
انگیزه تان باید درونی باشد، چون «بایدها» هیچ قدرتی برای یک فعالیت پایدار ندارند. اگر محرکتان بیرونی است، باید به دنبال یک انگیزهی درونی بگردید تا برنامه ی یادگیری تان را پیش ببرد. از خودتان بپرسید: این مهارت جدید چه فایده ای برای من دارد؟
آیا باورهای منفی و صحبت های شما با خودتان باعث می شود پتانسیل یادگیری شما محدود شود؟ یک راه ساده برای پیدا کردن جواب این سوال است: به آنچه فکر می کنید و می گویید گوش کنید.
در مورد خود من، متوجه شدم که 3 باور منفی هست که نمی گذارد برای یاد گرفتن ساخت ویدئو اقدام کنم. آن باورها اینها بودند: «من در کارهای فنی خوب نیستم»، «نمی توانم کار با نرم افزارهای جدید را خوب یاد بگیرم» و «من در کارهای بصری خوب نیستم».
برای اینکه به سمت مقصد حرکت کنید به سوخت احتیاج دارید. اهداف واضح می توانند سوخت سفر یادگیری تان را تامین کنند. سوال اساسی اینجاست: «چرا می خواهید یک مهارت جدید را یاد بگیرید؟»
اگر بدون نقشه ی راه عازم سفرتان شوید، حتی اگر مقصد داشته باشید، با مشکل مواجه خواهید شد. داشتن یک نقشه از آن جهت مهم است که به شما نشان می دهد چگونه به مقصدتان برسید. اما چطور یک نقشه درست کنیم؟ می توانیم قسمت هایی از نقشه را خودمان تنظیم و بعد با کمک یک مربی جزئیات را تکمیل کنیم.
فرقی ندارد چه چیزی را می خواهید یاد بگیرید، در هر صورت به یک مربی نیاز دارید. این مربی ممکن است یک فرد باشد که رو در رو با شما کار می کند، یک کتاب، مقالههای اینترنتی و یا برنامه های آموزشی باشد. متاسفانه اغلب مربی ها نمی دانند چطور به تازه کارها آموزش بدهند، چون از زمانی که خودشان تازهکار بوده اند زمان زیادی می گذرد و این دوران را فراموش کرده اند. شاید مطلبی که برای یک مربی پیش پا افتاده است برای یک تازه کار کاملا دور از ذهن باشد.
به محض اینکه نقشه ی اولیه را پیدا کردید باید بدون تاخیر سفر یادگیری تان را شروع کنید. اگر نمی دانید چطور باید شروع کنید، از خودتان بپرسید: «کوچک ترین گام در سفر یادگیری ام که همین الان می توانم بردارم چیست؟» سپس به حرکتتان ادامه دهید.
به مسیرتان ادامه دهید. تسلیم شدن راحت است. مطمئنم خیلی از ما تجربه ی تسلیم شدن را داریم. اصلا چرا تسلیم می شویم؟ شاید ترمز دستی را نکشیده ایم یا ممکن است سفر یادگیری برایمان خیلی سخت به نظر برسد.
وقتی افراد بپذیرند که باید در تمام طول عمر خود یادگیری را به عنوان یک اصل فراموش نشدنی در زندگی مد نظر قرار دهند، نه تنها دیگر بهروز شدن و کسب مهارتهای جدید با ترس و استرس همراه نخواهد بود، بلکه این اصل تبدیل به یکی از اجزای شخصیت شغلی فرد خواهد شد. در این حالت، یادگیری هم مانند دیگر وظایف فرد به شکلی روزمره دنبال شده و هر روز او را در موقعیتی بالاتر و بهتر نسبت به روز قبل قرار خواهد داد. به خاطر داشته باشید که الزاما یادگرفتن هر مهارت و توانایی جدید نباید بلافاصله به نتیجهای جدید و خارقالعاده تبدیل شود. اولین و البته مهمترین نتیجهی یادگیری مداوم تبدیل ما به «یادگیرنده»هایی بهتر و توانمندتر است. فراگرفتن تواناییهای جدید، فارغ از کارایی و نتیجهای که به دنبال خود دارد به ما کمک میکنند تا از منطقهی امن عادتهایمان (Comfort Zone) خارج شده و به عنوان یک فرد موفق رشد و پیشرفت کنیم.
هر کدام از ما برای باقی ماندن مقتدرانه در موقعیت شغلی خود، باید ذهن خود را از قید و بند علفهای هرزی که سلامت آن را تهدید میکنند خلاص کنیم. به خاطر داشته باشید که هیچ چیز نباید شما را تبدیل به موجودی ساکن و بدون خلاقیت کند. درک این موضوع که چگونه میتوانید تلاشهای خود را به سازمان نشان دهید باعث میشود کار شما معنی پیدا کرده و برای پیشبرد به آن به ایدههای جدیدتری دست پیدا کنید. با کسب این ایدهها و به کار بردن آنها، هیچ مانعی نمیتواند باعث رکود یا سکون شما در موقعیت کاریتان بشود. یادگیری در زمینههای مرتبط با موقعیت شغلی به شما کمک میکند تا از قید و بندهای معمول رها شوید. حتی اگر آموختههای شما بلافاصله کارایی خود را به شما نشان ندهند، در فاصلهی کوتاه وضعیت شغلی شما را به شدت تحت تاثیر قرار خواهند داد.
اگر مهارت مهم بعدی که به یادگیری آن احتیاج دارید را نمیشناسید، تنها کافی است که به حس کنجکاوی خود رجوع کنید. حس کنجکاوی شما در مورد هر موضوعی اعم از شغل، جامعه یا حتی جهان پیرامونتان که باشد، میتواند مانند یک نقشهی راهنما مسیر رسیدن به مهارت مورد نیازتان را به شما نشان دهد. علاوه بر این مطالعهی شرح شغلها و حرفههای مختلف و مورد علاقهی شما میتواند راهنمایی خوب برای پیدا کردن مهارتهای مورد نیازتان باشد. پیدا کردن شرح مشاغل مختلف علاوه بر راهنمایی در کسب مهارتهایی که از ابتدا به یادگیری آنها احتیاج دارید، به شما کمک میکند تا در صورت داشتن یک مهارت خاص بتوانید شکاف موجود بین مهارت خود و نیازهای فعلی سازمان را از بین ببرید.
همواره به خاطر داشته باشید نیاز به یادگیری مهارتهای جدید، بدون توجه به جایگاهی که اکنون در شغل، حرفه و زندگی خود به دست آوردهاید مهمترین نیاز شما در زمینه موقعیت شغلیتان است. قرارگرفتن دائمی در معرض آموزشهای جدید میتواند در آن واحد ترسناک، هیجانانگیز، خستهکننده، محرک یا ترکیبی از این احساسات باشد. قرار گرفتن در معرض یادگیری مداوم میتواند مانند یک داروی تلخ، تاثیری اعجاب انگیز به دنبال داشته باشد. آموختن مهارتهای جدید، حتی اگر تاثیری فوری و بلافاصله نداشته باشد میتواند انجام دادن هر کاری را در زمینهی شغلی شما تسهیل کند. مهارت یادگیری مداوم تنها قابلیتی است که میتواند سطح تمام مهارتهای دیگر شما را هم ارتقاء ببخشد. به خاطر داشته باشید، هرچقدر هم که در کار خود حرفهای، پرسابقه و به جزئیات شغل خود مسلط باشید، همواره سطحی جدیدتر و مرحلهای پیشرفتهتر هم وجود دارد. کسب مهارت یادگیری به ما کمک میکند تا با آغوشی باز به استقبال تغییرات غیرقابل پیشبینی جهان امروز برویم.
مردم موفق، جنگ های خود را عاقلانه انتخاب می کنند.
عشق مفهوم پیچیدهای است. عشق را در همه جا میتوان یافت؛ از کوچه و خیابان تا سینما و تلویزیون، نزد عارف و هنرمند، میان معلم و شاگرد تا بین مادر و فرزند. هر کسی تعریفی از عشق دارد. عشق گاهی در دسترس است و گاه نایافتنی. نمیدانم میتوان برای عشق از واژه انرژی استفاده کرد یا نه! اما بههرحال عاشق تا زمان رسیدن به وصال عشق یا معشوق خود دست از طلب نمیدارد و تا توان دارد با یک انرژی خارقالعاده به سوی هدف حرکت میکند.
به نظر میرسد دستیابی به موفقیت نیز به چنین همتی نیاز دارد. بارها برای خود من اتفاق افتاده است که به دنبال هدفی پیش رفتهام و تلاش کردهام اما به هر دلیلی به هدف مطلوب خودم نرسیدهام. آنچه بلافاصله بعد از ناکامی اتفاق میافتد شروع زمزمههای درونی است. گویی کسی در مغزم شروع به صحبت با من میکند: چرا این کار را کردی؟ چرا هزینه و انرژی خود را در راه بیهودهای صرف کردی؟ از اول هم این احتمال را میدادی که موفق نمیشوی! اکنون همه شماتت و سرزنشت خواهد کرد! …
اما عاشق که با این حرفها همتش را از دست نمیدهد. عاشق با شنیدن این حرفها یاد معشوقش میکند. یاد هدف و خواستهاش.داستان به حج رفتن مجنون را به خاطر دارید؟ پدرش برای اینکه آتش عشق او فروکشد با هزار و یک زحمت بار سفر میبندد و راهی دیار حج میشود و چون به خانه خدا میرسند پدرش از مجنون میخواهد که از خدا بخواهد تا عشق لیلی را که تا آن روز جز دردسر و مصیبت و شماتت برای او نداشته است از دلش بردارد. ÷درش میگوید اینجا محل بازی نیست و از خدای چارهساز چاره مشکل خود را بطلب و مجنون نیز چون فرصت راز و نیاز پیدا میکند عاشقانه از خدا میخواهد تا آتش عشق او را بیشتر کند و حتی هستی خود را منوط به هستی عشق و معشوق میداند و از خدا میخواهد تا از عمر او بگیرد و بر عمر لیلی بی افزاید.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
یقین بدانید که به هدف و خواستهتان خواهید رسید و هدفتان را در آغوش خواهید کشید. شکست خوردن در راه رسیدن به هدف نیز نباید هیچ تأثیری در تلاش و همت شما داشته باشد. کما اینکه اکثر عاشقان نامی تاریخ همچون لیلی و مجنون، خسرو شیرین و رومئو و ژولیت به عشقشان نرسیدند و ناکام از این جهان رفتند اما هرگز ناکامیشان اسباب دلسردیشان نشد و تا آخرین لحظه برای رسیدن به معشوق تلاش کردند.
برای رسیدن به موفقیت هم اگر بخواهیم سادهترین فرمول کلیدی و کاربردی را از حیث علم روانشناسی نام ببریم آن فرمول ازاینقرار است:
تعیین هدف+تلاش برای رسیدن به آن
جوزف اوکنور و جان سیمور در کتاب برنامهریزی عصبی و کلامی فرمول موفقیت را اینگونه بیان میدارد:
خانمها و آقایان، برای موفقیت در زندگی کافی است سه نکته زیر را در نظر بگیرید:
نخست بدانید چه میخواهید و چه نتیجهای را انتظار میکشید. دوم هوشیار باشید، دریچههای حواس خود را باز نگه دارید تا آنچه را به دست میآورید متوجه شوید. سوم انعطافپذیر باشید، آنقدر در رفتارتان تجدیدنظر کنید تا به خواستههای خود برسید.
آنتونی رابینز نیز در کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز، فرمول زیر را پیشنهاد میکند:
1-آنچه را میخواهید برای خود روشن کنید.
2-خود را به فعالیت وادارید.
3-نتایج کار خود را بشناسید.
و اشاره میکند که بزرگسالان شکست را حتمی و محتوم میدانند، بنابراین اگر برای رسیدن به هدفی شکست بخورند تنها ممکن است یک یا دو بار روش دیگری را امتحان کنند؛ کمتر کسی هست که بیش از این بر رسیدن به هدفی اصرار بورزد… قدرت درونی خود را احیا کنید. انعطافپذیر باشید. توانایی انعطافپذیری را در خود به وجود آورید.
انرژی و شوق پیگیری اهداف را عشق تأمین میکند. بیعشق نمیتوان سختیها را تحمل کرد. بیعشق نمیتوان در برابر مشکلات ایستاد و انعطاف نشان داد. عشق آتش طلب را چنان میافروزد که هیچچیز و هیچکس جلودار عاشق نمیشود.
برای دست یافتن به قلههای پرافتخار موفقیت باید عاشق بود و از جانودل در پی معشوق بود و تا رسیدن به او از پای نایستاد. تلاش شبانهروزی و خستگیناپذیر از نشانههای انسانهای موفق است و این تلاش تنها با عشق ممکن میشود.
باورهای ما انسان ها از لحاظ عاطفی دارای سطوح اطمینان و شدت متفاوتی هستند و لازم است که از نیرومندی آن ها مطلع باشیم. در واقع آن ها زا به سه گروه تقسیم کرده ایم:
نظریه امری است که نسبت به آن اطمینانی نسبی داریم و این اطمینان موقتی است چون به راحتی قابل تغییر است. پایه های مرجع میز نظریه ها سست و متزلزل هستند و احتمالا بر اساس احساسات بنا شده اند.
طبیعت نظریه ها این است که به راحتی تغییر می کنند و این تغییر معمولا با استناد به مراجع انگشت شماری است که فرد در یک لحظه به آن ها توجه می کند. از طرفی باور زمانی به وجود می آید، که پایه های مرجع ما بزرگتر هستند و به خصوص از نظر عاطفی به آن مراجع بسیار اهمیت می دهیم. این مراجع حس اطمینانی را نسبت به امری در ما پدید می آورند. همان طور که قبلا هم گفتیم این مراجع می توانند به گونه های مختلفی باشند، می توانند از طریق تجارب شخصی، اطلاعات دیگران یا حتی تصورات خودمان به دست بیایند و ما را به رشد و موفقیت در زندگی برسانند.
انسان هایی که چیزی را باور دارند، به چنان درجه ای از اطمینان نسبت به آن باور می رسند که غالبا درهای ذهن خود را بر روی هر باور جدیدی می بندد. اما اگر با این افراد روابط صمیمانه ای ایجاد کنید، ممکن است بتوانید در الگوهای خود خللی به وجود آورید و کاری کنید که مراجع خود را زیر سوال ببرند و به باورهای جدیدی توجه کنند. این موضوع موجب می شوند که مراجع قدیمی مورد تردید قرار بگیرند و زمینه را برای کسب باورهای جدید مهیا کنند و اینجاست که شما نقش باور در موفقیت و زندگی را متوجه شوید.
ولی عقاید بسیار قوی تر و مستحکم تر از باورها می باشند. چون شخص احساسات نیرومندی را به نظریه ای مرتبط می کند. شخصی که به موضوعی اعتقاد دارد، نه تنها نسبت به آن احساس اطمینان می کند بلکه اگر اعتقادش زیر سوال برود عصبانی می شود. چنین شخصی تمایل ندارد مراجعش حتی برای لحظه ای زیر سوال بروند. آن ها معمولا در مقابل اطلاعات جدید مقاومت می کنند و حتی آزرده خاطر می شوند.
مثلا افراد متعصب قرن ها پیش اعتقاد داشتند که بینش آن ها به خداوند کاملا درست و بی نقص است به گونه ای که حتی حاضر بودند در راه اعتقادات خود از جانشان هم بگذرند. اعتقادات آن ها به اندازه ای قوی بود که افرادی را پای بت ها قربانی می کردند؛ حتی به کودکان خود زهر می دادند و خودشان هم با خوردن سم اقدام به خودکشی می کردند!
البته اعتقادات شدید تنها مربوط به مسائل خیالی نمی شوند. اعتقادات در هر انسانی که نسبت به نظریه، اصلی یا علتی دلبستگی زیادی پیدا کند، ایجاد می شود. مثلا کسی که با آزمایشات هسته ای زیر زمینی مخالفت شدیدی دارد، در این مورد باوری دارد؛ ولی کسی که وارد عمل می شود حتی عملی که از دید دیگران پسندیده نیست و اقدام به تظاهرات می کند، برای خودش دارای عقیده و اعتقاداتی می باشد.
تفاوت این ها همه در اقدام به عمل می باشد. در حقیقت شخص معتقد چنان شور و شوقی نسبت به باورهای خود دارد که حتی حاضر است به خاطر عقایدش دست به هر عملی بزند؛ حتی اگر عملش مورد تایید همگان نباشد و مضحکه دیگران شود. حتی اگر کارهایش مورد تایید همگان نباشد و مضحکه دیگران شوند.
به احتمال قوی بزرگ ترین عامل تفاوت میان باور و اعتقاد این است که اعتقاد به واسطه ی وقایع احساسی مهم به وجود می آید و این فکر را در ذهن ایجاد می کند که اگر به این امر اعتقاد نداشته باشیم، متحمل رنج فراوانی می شویم. اگر اعتقاد خود را تغییر دهیم، هویت خود و آنچه را سال ها برایش وقت صرف کرده ایم را هم از دست می دهیم و به رشد و موفقیت در زندگی دست پیدا می کنیم. به این ترتیب اعتقادات برای شخص حکم زندگی اش را پیدا می کند. این موضوع امکان دارد خطرناک باشد چون هر بار احتمال می دهیم که باورهای ما نادرست باشند، از خود تعصب نشان می دهیم که این امر می تواند در بلند مدت سبب شکست ما شود. گاهی اوقات بهتر است نسبت به امری باور داشته باشیم تا اعتقاد!
اگر از جنبه مثبت به قضیه نگاه کنیم، اعتقاد با شور و شوقی که در ما ایجاد می کند، نیروبخش است چون موجب می شود وارد عمل شویم. طبق گزارشات دکتر رابرت پی ایبلسون، استاد روان شناسی باورها همانند دارایی ما هستند و اعتقادات دارایی های ارزشمندتری هستند که فرد را بر آن می دارند تا با شور و شوق زیادی در جهت اهداف، پروژه ها، آرزوها و خواسته هایش گام بردارند تا به رشد و موفقیت در زندگی دست پیدا کنند.
غالبا بهترین کاری که می توانید انجام دهید تا در هر زمینه ای از زندگی پیشرفت کنید این است که باورتان را به سطح اعتقاد برسانید. به خاطر داشته باشید که اعتقاد می تواند شما را به حرکت وادارد. باورها نیز چنین می کنند ولی ممکن است برخی از زمینه های زندگی شما نیاز به قدرت اعتقادی بیشتری داشته باشند. مثلا اگر معتقد باشید که هیچ گاه نباید اضافه وزن پیدا کنید، این اعتقاد سبب می شود شیوه زندگی سالمی را در پیش بگیرید، از زندگی لذت بیشتری ببرید و حتی ممکن است موجب شود که هیچ وقت دچار کلسترول بالا و سکته قلبی نشوید. پس این اعتقادات باعث می شود که همیشه راهی برای حل مشکلات داشته باشید و یاری تان می دهد تا دشوارترین لحظات زندگی را به خوبی پشت سر بگذارید و به رشد و موفقیت در زندگی دست پیدا کنید.
مثلا فرض کنیم که تصمیم گرفته اید هیچ وقت گوشت نخورید، برای تقویت این باور با افراد گیاه خوار صحبت کنید. از آن ها سوال کنید که چه عاملی در نحوه تغذیه آن ها تاثیر گذاشته است و این امر چه نتایجی در سلامتی و دیگر زمینه های زندگی آن ها به وجود آورده است؟! سپس شروع کنید و در مورد تاثیرات استفاده از پروتئین حیوانی بر روی جسم خود بپردازید. هر چه مراجع شما بیشتر باشد و هرچه احساسات شما تاثیرپذیری بیش تری داشته باشند، اعتقادتان قوی تر خواهد شد و به رشد و موفقیت در زندگی دست پیدا خواهید کرد.
3 – سپس یک عامل محرک بیابید یا خودتان آن را به وجود آورید. سوالی را مورد نظر قرار دهید. مثلا از خودتان بپرسید: «اگر این کار را نکنید چه ضرری برایتان دارد؟!» سوالاتی که از خودتان بپرسید که احساسات شما را تحت تاثیر قرار دهد. به عنوان مثال اگر می خواهید اعتقاد پیدا کنید هیچ گاه نباید سراغ مواد مخدر رفت، با تماشای فیلم های مرتبط و بازدید از مراکز بازپروری یک تصویر واقعی از آنان در ذهن خود ایجاد کنید.
4 – سرانجام وارد عمل شوید. هر عملی که انجام می دهید حس تعهد شما را تقویت می کند و موجب می شود سطح احساسات و اعتقادات شما افزایش پیدا کند.
مردم موفق هرگز چیزهایی را که با تمام قلبشان باور دارند از دست نمی دهند
ماباید آماده باشیم که در مقابل سختی ها و مشکلات بردباری پیشه کنیم و این را بدانیم که تمام کائنات به نفع ما دست به دست هم داده اند هرچند ممکن است نفهمیم که چطور به مرادمان خواهیم رسید
آیا شکست ضروری است؟خوب شکست چه ضروری باشد چه نباشد پیش می اید ابتدا که برای رسیدن به رویای خود مبارزه را اغاز میکنیم کاملا بی تجربه ایم و بارها اشتباه میکنیم هرچند رمز هستی این است که هفت بار زمین بخوریم و هشت بار از جا برخیزیم
به اطراف خود و تمام کسانی که نتوانسته اند به هدف های خویش برسند می نگریم و احساس می کنیم که ما هم لیاقت این را نداریم که به رویای خود برسیم و یادمان میرود که دراین راه از چه موانعی گذشته ایم و چه رنج ها کشیده ایم از چه چیزهایی به ناچار دست کشیدیم تا با اینجا برسیم اشخاص بسیاری را میشناسم که زمانی که رویای دیرینشان در دسترسشان قرار گرفت با ارتکاب یک سلسله اشتباه احمقانه هرگز به هدفشان نرسیدند در حالی که هدف درست دریک قدمی شان بود
بزرگترین دورغ دنیا چیست ؟این که هرکس در لحظه ای از عمرش اختیار خودرا برروی حوادث و وقایعی که برایش رخ میدهند و اختیار زندگی اش به دست سرنوشت می افتد این بزرگترین دورغ دنیاست
یک حقیقت عظیم وجود دارد تو هر که باشی و کارت هرچه باشد وقتی واقعا چیزی را میخواهی و دلیلش این است که ان تمایل از روح کائنات سرچشمه می گیرد و اصلا تو برای همین ماموریت در زمین هستی
همه ما شبیه یک قایق بادبانی در وسط دریا هستیم این مسیر وزش باد نیست که مقصد مارا تعیین میکند بلکه این قایق ران و تنظیمات بادبان است که مسیر را معین می سازد
اتفاقاتی که در زندگی شما روی میدهند مسیر زندگی شمارا تعیین نمی کند بلکه این چگونگی برخورد شما بااین وقایع است که اینده شمارا می سازد
قانون موفقیت برای همه صادق است در هر سن باهر سابقه هردین هر ملیت هررنگ ویا هرجنس فرق نمیکند درچه موقعیتی باشید موفقیت یکی است و برای همه مفید خواهد بود
در هر مرحله از مسیر رسیدن به موفقیت، که به پیروزی میرسید، باید شادی کنید، جشن بگیرید و از موفقیتتان لذت ببرید و از این موفقیت استفاده کنید. ممکن است فقط یک گام به سوی هدف نهاییتان برداشته باشید، اما در هر حال، یک گام دیگر به سوی هدف نهاییتان پیش رفته اید.
اگر اهداف و آرزوهایتان را به اجزای کوچکتری تقسیم کردهاید، در آن صورت هرگام کوچک در مسیر رسیدن به هدف را تقسیم کنید. برای موفق شدن باید اهداف بزرگ را به قدم های کوچک تبدیل کنید تا بتواید یکی یکی آنها را انجام داده و به هدف بزرگ تان دست یابید و در راه بعد از اتمام هر قدم کوچک، پیروزی تان را جشن بگیرید.
برخی فکر میکنند تنها زمانی باید جشن بگیرند که به هدف بزرگ دست یافته باشند. این افراد نمیدانند که جشن گرفتن قدم های کوچکی که در راستای رسیدن به هدف بزرگ بر میدارند باعث انگیزه دهی بیشتر به آنها می شود. با جشن گرفتن، در تمام مسیر انرژی لازم برای ادامهی مسیر را خواهید داشت و پیشرفتتان محسوس خواهد شد.
برای هر روز یا هر هفته جایزههای کوچکی برای خود در نظر بگیرید و برای یک ماه به خوبی کار کردن به خود جایزهی بزرگتری بدهید. مراقب باشید جایزهی شما باید مطابق با وضعیت مالی تان باشد تا ورشکست نشوید.
هیچ کس جز خودتان نمیتواند تشخیص دهد که جایزهی شما چه باشد بهتر است؟ مثلا جایزهی شما میتواند کتاب باشد یا خرید یک دست لباس. این به شما ربط دارد.
هر زمان یک هدف به دست می آید یا یک مانع برطرف می شود، زمان برای جشن گرفتن می باشد.
چرا مردم موفق می شوند؟ آیا باهوش بودن یا خوش شانس بودن دلیل موفقیت این افراد است؟ «ریچارد سنت جان» هیچ یک از این دو عامل را دلیل موفقیت نمی داند. در حقیقت این سخنران، موفقیت را در زمان انجام کاری که به آن عشق می ورزید، به دست آورده است.
او بیش از یک دهه از عمرش را به مطالعه، بررسی و تحلیل داستان های موفقیت افراد مختلف گذرانده است. حاصل فعالیت های گسترده او در هشت کلمه جادویی، سه دقیقه شگفت انگیز و یک کتاب موفق خلاصه می شود.
جرقه این پروژه در هواپیما و بو سوالی که یکی از مسافران درباره دلایل واقعی موفقیت از او پرسید، زده شد و همین پرسش باعث شد ریچارد 10 سال از عمرش را به بررسی فرآیند موفقیت و مصاحبه با بیش از 500 فرد بسیار موفق در حوزه های مختلف اختصاص دهد.
موفقیت بیشتر و بزرگتر، نیازمند تصمیم گیریهای بزرگتر است. تصمیم گیریهای بزرگتر یعنی انتخاب دشوارتر. یعنی کنار گذاشتن گزینههای بزرگ و ارزشمند به نفع گزینههایی که بزرگتر و ارزشمندتر به نظر میرسند. اگر لازمهی موفقیت، انتخاب بین گزینهی بد و گزینهی خوب بود، همه موفق بودند. اما موفقیت، هنر انتخاب از بین دو گزینهای است که به یک اندازه بد و یا به یک اندازه خوب به نظر میرسند.
سرنوشت شما توسط شما و تنها شما کنترل می شود.
موفقیت را می توان از بسیاری جهات تعریف کرد. من فکر می کنم که در پایان یک روز می توانیم موفقیت را انجام دهیم ... این روز خوبی بود. من منتظر فردا دوباره این کار را انجام خواهم داد.
source : lifehack & keramatzade
عادت های خوب ،ترکیبی از جهت گیری هدف، جهت گیری نتیجه و جهت گیری عملی، در خود، عملا موفقیت بزرگی را تضمین می کند.
3,673 بازدید مطالعه بیشتر ...آنتونی رابینز (Anthony Robbins) یکی از برجسته ترین وبا ثباتترین و ماندگارترین نویسندگان موفقیت و از مربیان جهان است.
40,123 بازدید مطالعه بیشتر ...چرا با وجود قدرت نامحدود و بسیار عظیم درونی انسان، درصد کمی از افراد از نعمت خوشبختی، سلامتی،شادکامی، آرامش، ثروت و … بهره مند هستند؟
8,290 بازدید مطالعه بیشتر ...یکی از مواردی که همه سازمان ها و حتی انسان ها به آن توجه دارند، موضوع بهره وری است، اینکه سازمانشان و یا اصلاً خودشان بهره وری بالایی داشته باشند.اگر در تعریفی ساده بخواهیم بهره وری را در سازمانی توضیح دهیم، یعنی میزان خروجی و سود سازمان نسبت به هزینه ها.
2,960 بازدید مطالعه بیشتر ...برای کسانی که شور زندگی در وجودشان کم است یا اصلا ندارند و یا با خودشان کامل نیستند و از خودشان ایراد می گیرند و خودشان را دوست ندارند و خدای ناکرده از زندگیشان خسته شده اند و نا امید و دلخسته اند و یا به روز مره گی رسیده اند و معنای زندگی خود را گم کرده اند ، تمرین عملی های زیر کمک می کند که هیجان انگیز، پر شور و شوق، عاشق زندگی، کامل با خودشون، عاشق خودشون و خلاصه یه آدم هیجان انگیز و خوشمزه بشوند و باشند.
13,523 بازدید مطالعه بیشتر ...اگر می خواهید زندگی تان تغییر کند باید طرز فکرتان را تغییر دهید.«همین امروز طرزتفکرتان را عوض کنید.» البته در کلام خیلی ساده است: «طرز تفکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند.» ولی چطور می توان این کار را انجام داد وقتی نمی دانیم باید چه کار کنیم؟ و مهم تر از همه اگر تغییر دادن طرزتفکر تا این حد آسان است، چرا خیلی از افراد این کار را انجام نمی دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با این کار موفق تر باشند و بیشتر از زندگی لذت ببرند؟
4,141 بازدید مطالعه بیشتر ...در کتاب آسمانی قرآن آیه های بسیـار معجزه آسا وجود دارد که شاید کمتـر کسی تا به حـال بـه آن تـوجه نـموده باشد.
12,306 بازدید مطالعه بیشتر ...بیشتر افراد اعتقاد دارند که پول در زندگی نقش زیادی در سرنوشت انسان دارد ولی به طور دقیق، از نظر روان شناختی مورد توجه قرار نگرفته بود. نتایج تحقیقات جدید، نشان می دهد که پول حتی بر رابطه ی بین افراد، اثرات بدی دارد.
27,275 بازدید مطالعه بیشتر ...کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز اثر آنتونی رابینز، مدرس – سخنران و مربی موفقیت است که میشه این کتاب رو معروف ترین و بهترین کتاب رابینز در ایران دونست
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به گروه تحقیقاتی و آموزشی کرامت زاده می باشد و هرگونه کپی برداری غیر اخلاقی بوده و پیگرد قانونی دارد
طراحی سایت و سئو توسط گروه تخصصی آرمانیک | مشاوره تبلیغات اینترنتی توسط مدیر وب